سفارش تبلیغ
صبا ویژن

محبوبیت در دل ها


تنها با 8 قدم فاصله

 

محبوبیت خود میان افراد توصیه های زیر را که تنها با 8 قدم طی می
شود بکار ببندید:

1- راه کمک به دیگران را پیدا کنید :


نسبت به همه کس مهربان، همدل و سرشار از  حس یاری  و یاوری  باشید

چرا که ممکن است
روزی سرنوشت شما در دستان آنها قرار گیرد و یا حداقل

دوستی به حلقه دوستان‌تان
اضافه شود.


2- به آنچه می‌گویید عمل کنید :


دوستان‌تان هنگامی به شما اعتماد خواهند کرد که ببینند شما آنچه را که می‌گویید

انجام می‌دهید. آنها همچنین توقع دارند که شما آن را به بهترین شکل ممکن انجام

دهید. هیچ چیز نباید مهم‌تر از قولی که می‌دهید. باشد. وقتی شما به شکلی ذهنی

و
اخلاقی به قول‌هایی که می‌دهید پایبند باشید پلی ‌بین خودتان و موفقیت می‌زنید.


3- بردبار باشید و کم انتقاد کنید :


این واقعیتی است که همه اشخاص نکات قابل انتقادی دارند و ممکن است کارهایی

انجام
دهند که از نظر شما ناپسند باشد اما شما زمانی نسبت به دیگران موفق‌تر

خواهید بود
و دشمنان کمتری خواهید داشت که آن ها را آنطور که هستند بپذیرید.


4- سعی نکنید بر دیگران حکم فرمایی کنید :


هیچ‌کس دوست ندارد که به عنوان فردی ضعیف به حساب بیاید. توانایی‌هایش

به هیچ
گرفته شود و همیشه به او بگویند چه کاری را چگونه انجام دهد.

اگر شما دایماً
خواسته‌های خود را به دیگران تحمیل کنید، با به وجود آوردن

حس برتری جویی و سلطه
طلبی در منزل یا محیط کار دیگران را از خود دور می‌کنید.


5- معلوماتتان را به رخ نکشید :


هر فردی دوست دارد در دید دیگران مهم و ارزشمند به نظر بیاید. پس هنگامی

که شما
تلاش می‌کنید این احساس را به فردی تقدیم کنید. بهترین موقعیت

را در روابط ایجاد و
ادب و نزاکت خود را متجلی کرده‌اید، اما اگر تلاش کنید با

فضل فروشی خود را فرد
مهمی نشان دهید اگر چه ممکن است دیگران شما

را به خاطر دانش‌تان تحسین کنند اما
شما را دوست نخواهند داشت. بهتر است

مورد علاقه باشید تا مورد تحسین. توجه کنید
کسی که تلاش می‌کند تا اطلاعات 

و دانش‌اش را به رخ شما بکشد شاید دارد تلاش‌می‌کند
احساس عمیق خود کم‌

بینی در سایر زمینه‌ها را مخفی کند، او به دلسوزی و همدلی شما
نیاز دارد.


6- هرگز به گونه‌ای رفتار نکنید که گویی شما بالاتر و برتر از اطرافیان‌تان هستید
:


اگر خداوند به شما توانایی‌های برتری بخشیده است. برای آن است که در رشد

و ارتقای
آن بکوشید و از مواهب آن بهره‌مند شوید. اگر تلاش می‌کنید تا این

برتری‌ها را به
رخ اطرافیان‌تان بکشید. متاسفانه یک جزیزه کوچک تنها خواهید

شد و در جمع مجبورید
مدام سر به این سو و آن سو بچرخانید تا شاید

شنونده‌ای برای حرف‌هایتان پیدا کنید.
این سرنوشت در انتظار همه کسانی

است که دروغ می‌گویند و بدون وقفه مبالغه می‌کنند.
مراقب باشید زمانی ممکن است

شما هم فریاد بزنید و کسی به یاری‌تان نیاید.


7- با گوشه و کنایه و متلک صحبت نکنید :


اگر شما بتوانید شرایط حاکم بر جمع و حال و حوصله افراد دور و برتان را درک کنید

روابط شخصی شما مانند یک سفر دریایی نرم و آرام خواهد شد. زمانی ممکن است

یک پاسخ
کنایه‌آمیز بتواند توفانی از خنده به راه بیندازد. اما باید متوجه باشید این

شادی
زودگذر باعث دلخوری و دلتنگی فرد دیگری نشود.


8- هرگز مردم را مسخره نکنید :


اشتباه کردن جزء لاینفک رفتار بشری است و هیچ‌ چیزی به اندازه مسخره شدن به خاطر
آن اشتباه فرد را مورد اذیت و آزار قرار نمی‌دهد. مسخره کردن سبب می‌شود فرد احساس
حقارت کند. این کار اهانت بزرگی است به اندازه‌ای که گاهی وقت‌ها زمان زیادی طول
می‌کشد تا شخص بتواند فرد مسخره کننده را ببخشد.

 


» نظر

شعری برای خدا

پیش از اینها فکر می کردم
خدا

خانه ای دارد کنار ابرها

مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس خشتی از طلا

پایه های برجش از عاج وبلور
بر سر تختی نشسته با غرور

ماه برق کوچکی از تاج او
هر ستاره، پولکی از تاج او

اطلس پیراهن او، آسمان
نقش روی دامن او، کهکشان

رعد وبرق شب، طنین خنده اش
سیل وطوفان، نعره توفنده اش

دکمه ی پیراهن او، آفتا ب
برق تیغ خنجر او ماهتاب

هیچ کس از جای او آگاه نیست
هیچ کس را در حضورش راه نیست

پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود

آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان،دور از زمین

بود، اما در میان ما نبود
مهربان وساده و زیبا نبود

در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت

هر چه می پرسیدم، ازخود، ازخدا
از زمین، از آسمان، از ابرها

زود می گفتند : این کار خداست
پرس وجو از کار او کاری خداست

هرچه می پرسی، جوابش آتش است
آب اگر خوردی، عذابش آتش است

تا ببندی چشم، کورت می کند
تا شدی نزدیک، دورت می کند

کج گشودی دست، سنگت می کند
کج نهادی پای، لنگت می کند

با همین قصه، دلم مشغول بود
خوابهایم، خواب دیو وغول بود

خواب می دیدم که غرق آتشم
در دهان اژدهای سرکشم

در دهان اژدهای خشمگین
بر سرم باران گرز آتشین

محو می شد نعره هایم، بی صدا
در طنین خنده ی خشم خدا ...

نیت من، در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا

هر چه می کردم، همه از ترس بود
مثل از بر کردن یک درس بود

مثل تمرین حساب وهندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه

تلخ، مثل خنده ای بی حوصله
سخت، مثل حل صدها مسئله

مثل تکلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود

...

تا که یک شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یک سفر

در میان راه، در یک روستا
خانه ای دیدم، خوب وآشنا

زود پرسیدم : پدر، اینجا کجاست ؟
گفت، اینجا خانه ی خوب خداست!

گفت : اینجا می شود یک لحضه ماند
گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند

با وضویی، دست و رویی تازه کرد
با دل خود، گفتگویی تازه کرد

گفتمش، پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست ؟ اینجا، در زمین ؟

گفت : آری، خانه او بی ریاست
فرشهایش از گلیم و بوریاست

مهربان وساده و بی کینه است
مثل نوری در دل آیینه است

عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی

خشم، نامی از نشانی های اوست
حالتی از مهربانی های اوست

قهر او از آشتی، شیرین تر است
مثل قهر مهربان مادر است

دوستی را دوست، معنی می دهد
قهر هم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌با دوست معنی می دهد

هیچ کس با دشمن خود، قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی است...

...

تازه فهمیدم خدایم، این خداست
این خدای مهربان وآشناست

دوستی، از من به من نزدیک تر
از رگ گردن به من نزدیک تر

آن خدای پیش از این را باد برد
نام او را هم دلم از یاد برد

آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی، نقش روی آب بود

می توانم بعد از این، با این خدا
دوست باشم، دوست، پاک وبی ریا

می توان با این خدا پرواز کرد
سفره ی دل را برایش باز کرد

می توان درباره ی گل حرف زد
صاف وساده، مثل بلبل حرف زد

چکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره، صد هزاران راز گفت

می توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد

می توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سکوت آواز خواند

می توان مثل علفها حرف زد
با زبانی بی الفبا حرف زد

می توان درباره ی هر چیز گفت
می توان شعری خیال انگیز گفت

مثل این شعر روان وآشنا :
"پیش از اینها فکر می کردم خدا ..."


» نظر
نوشته‌های آرشیو نشده